اشعار جواد توکلی
وقتی که مرا هیچ کسی تاب نیاورد ///شعر آمد و در چند غزل مختصرم کرد
نوشته های پیشین
2025/5/22 - 2025/6/21
2025/1/20 - 2025/2/18
2022/7/23 - 2022/8/22
2019/3/21 - 2019/4/20
2018/11/22 - 2018/12/21
2018/8/23 - 2018/9/22
2018/5/22 - 2018/6/21
2018/3/21 - 2018/4/20
2018/2/20 - 2018/3/20
2018/1/21 - 2018/2/19
از ما چه می گریزی ما را هوای عشق است
آن وعده ماندنی نیست اینجا بقای عشق است
بغضی شکسته داری حرفی نگفته داری
با من بگو که قلبم دردآشنای عشق است
آمد اشارتی کرد رفت و قیامتی کرد
آسان ز دست دادی این ردپای عشق است
تا کی شکسته حالی با عمر احتمالی
این سنگ بی خیالی اول بنای عشق است
در آتش و شراره ققنوس این هزاره
می سوزد و دوباره آتش فزای عشق است
ای دل ببین چه راندی ما را کجا کشاندی
خطی عجیب خواندی کو ماورای عشق است
من کیستم چه دانی در دور سالیانی
گردی ز استخوانی آن هم فدای عشق است
جواد توکلی محمدی/ دی ماه /1396/ نایین
خانه
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
عناوین نوشته ها
در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آمارگیر وبلاگ
BLOGFA.COM