ایرانم ميهن من خاک بی همتا

متن تصنیف ایرانم :

ایرانم، میهن من، خاک بی همتا

یادگار از خون پاکان، گوهر یکتا

من تو را تا عمر دنیا، من تو را تا هر چه فردا دوست دارم دوست دارم

هر چه باشد هر چه بادا، من تو را مانند گلها دوست دارم دوست دارم

چشم ناپاکان به خاکت کور بادا کور بادا

دست نااهلان ز مُلکت دور بادا دور بادا

چون نسیم از رهگذرها

همچو باد از کوه و صحرا

مثل موج از قعر دریا

رو به هر سو می‌گذارم

نام پاکت می‌نگارم

دل به مهرت می‌سپارم

یک به یک نام دلیران

رادمردان و شهیدان

می‌شمارم می‌شمارم

در هجوم‌ و در سکون‌ها

در میان خاک و خون‌ها

تکیه‌ام بر بیستون‌ها

از شکوه عشق و عرفان

از فروغ علم و ایمان

یاد آرم یاد آرم

دست مهر ایزدی همره و همگام تو

ای اهورایی وطن، زنده بادا نام تو

جواد توکلی

ای چشم سرمه سوده خیره به تار قالی

متن شعر تصنیف دفتین:

ای چشم سرمه سوده خیره به تار قالی

دل از کفم ربوده مشغول کار قالی

اندیشه‌های رنگین با ضربه‌های دفتین

زد نقش ماندگاری لچک ترنج نایین

عشق تو برملا شد از چله‌ها رها شد

بغض شکسته‌ی ما فریاد رنگ‌ها شد

یک ول دو ول یه آبی

چه قصه‌ای وه پا بی

یک ول دو ول یه ماشی

تا نتوینی کیاشی؟

عمر است و زندگانی، هنگام مهربانی

بی عشق زنده بودن مرگ است و ناتوانی

باد آمد و پراکند از عشق هر چه گفتیم

شادم که بی‌خبر بود از بوسه‌ی نهانی

ای یادگار شیرین از کارگاه قالی

یادت همیشه با من، یادم در آن حوالی

یک ول دو ول یه لاکی

زونی برات هلاکی

یک ول دو ول یه طوسی

یور تا چشات وبوسی

جواد توکلی

پی‌نوشت:

ترجمه ابیات زبان نائینی به فارسی:

یک گره دو گره نباف، یک گره آبی بباف

چه داستانی با تو شروع شد

یک گره دو گره نباف یک گره ماشی بباف

تا تو را نبینم کجا می‌توانم بروم

یک گره دو گره‌ نباف یک گره لاکی بباف

خودت می‌دانی که دلباخته تو هستم

یک گره دو گره نباف، یک گره طوسی بباف

بیا تا چشمانت را ببوسم

عشق آمد و از کار جهان بی‌خبرم کرد

عشق آمد و از کار جهان بی خبرم کرد

جوشید درون من و از خود به درم کرد

 

من نیز یکی بودم از این جمع مسافر

تقدیر در این کوپه تو را همسفرم کرد

 

ای خرمن من سوخته ازآتش بیداد

پیداست که عشق توچه خاکی به سرم کرد

 

ناچار به افتادنم ای دل که زمانه

در اوج فلک بود که بی بال و پرم کرد

 

دیوانگی و عاشقی و باده گُساری

رخسار تو استاد به چندین هنرم کرد

 

گفتی بِبُر این پای امید و سرِ خود گیر

امروز که دیدار تو بی پا و سرم کرد

 

وقتی که مرا هیچ کسی تاب نیاورد

شعر آمد و در چند غزل مختصرم کرد 

 

جواد توکلی 

حاجی بی‌سلیقه

چیست بهشت جاودان؟ با تو مرا دقیقه‌ای 

چیست عذاب سرمدی؟ بی تو همین دقیقه را

 

من به صفا و سعی دل، دیدمت و رسیدمت 

سوی حجاز می‌کِشی حاجی بی‌سلیقه را

 

جواد توکلی 

 

 

آخرین دین بشر

 

دین تقلیدی و تلقینی ما
باعث خودخواهی و خودبینی است

گفتمت تا کی تو را آید قبول
آخرین دین بشر بی‌دینی است 

جواد توکلی

تقدیم به استاد شجریان

بیهوده مگویید چنین اند و چنانند 
این بی هنران دشمن صاحب هنرانند

خفاش وشانند که در گردش گردون 
خورشید جهانتاب تحمل نتوانند

یارب چه بلا رفت که اعقاب سلیمان 
در بند فتادند و رها اهرمنانند

ای پیر خرابات نه تنها تو شکستی 
این طایفه عمریست که حرمت شکنانند

ای ماه که رخسار تو در ابر گرفته 
می باش که این مدعیان رهگذرانند

ای در گلویت خفته دوصد نغمه‌ی داود 
برخیز که رندان جهان دل نگرانند

جواد توکلی

( گویند بده خمس که پالایش مال است )


گویند بده خمس که پالایش مال است
یک پنجم از افزوده دارایی سال است

از مصرف یک سال من این"شیشه می" ماند
یک پنجم از این شیشه بخور شیخ حلال است

ای خام بزن باده و بنگر به حقیقت
از دست چه کس عقل بشر رو به زوال است

بیزارم از این گونه شریعت که خدایش
بر گردن یک مشت پرستنده وبال است

ای شیر قوی پنجه کجایی که در این ملک
در سوگ تو هر روز عروسی شغال است

بسیار در احوال جهان تجربه کردند
با کفر توان ماندن و با ظلم محال است

جواد توکلی

پیرم و شرط ادب نیست جوانی نکنم

پیرم و شرط ادب نیست جوانی نکنم  چشم معشوقه پر از باده ناب است هنوز

ساقیا دور جهان بر سر آب است هنوز

ساقیا دور جهان بر سر آب است هنوز
باده پیش آر که این کار صواب است هنوز

گریه تا باز نشاند مگرم آتش دل
سینه‌ام معرکه‌ی آتش و آب است هنوز

وای از این شهر دورنگی که در این دور غلط
اشک گل گرمی بازار گلاب است هنوز

پیرم و شرط ادب نیست جوانی نکنم
چشم معشوقه پر از باده ناب است هنوز 

به وفای تو که این عاشق افتاده ز پا
تا دم بازپسین در تب و تاب است هنوز 

ای رفیقان ز زبان کهن عیبم مکنید
در سرم نشئه ی آن کهنه شراب است هنوز

جواد توکلی

با من آن نامهربان امشب چه رام افتاده است

با من آن نامهربان امشب چه رام افتاده است 
وقت اگر یاری کند بختم به کام افتاده است

ساقی این پیمانه را پُرتر بریز از بار پیش
گر چه امشب از کفم صد بار جام افتاده است

ترس رسوایی چه باشد مستی هر روزه را
شادمان از در درآ تشتم ز بام افتاده است

عشق، خواهش یا هوس ای دل کجا خواهی گریخت 
آدم اول بشر اینجا به دام افتاده است 

خون من یا خون رز دیگر چه فرقی می‌کند؟
ای مسلمانان حلالی در حرام افتاده است

یک طرف چاه زنخدان یک طرف زندان زلف
از که جویم یوسف دل در کدام افتاده است

ای صدای پای خسته بر مزارم کیستی؟
کاین چنین بوی حیاتم در مشام افتاده است

جواد توکلی