حسرتا در شام تنهایی مرا دمساز نیست
همنشین دیگران است و مرا همراز نیست

گر زنم چنگی به زلفش میزند چنگی به دل
ورنه چنگی، ساز تو بی تار زلفش ساز نیست

گر نتابد همچو صبحی گو سحرگاهی متاب
چشم من بی صبح رویش روی صبحی باز نیست

مُهر خاموشی به لب دارم که دیگر این زمان
بلبل طبع مرا بی روی گل آواز نیست

سوسنم با ده زبان اما ز داغ دل" جواد" 
سرد و خاموشم که پیشم نرگسی غماز نیست

جواد توکلی