بیهوده مجو جُسته‌ام اینجا خبری نیست
از کوچه‌ی بن‌بست کسی را گذری نیست

درویش تو را شوق چه آورد به این شهر
اینجا همه دیوار و حصار است دری نیست

دیر آمدی ای دست رهاننده که امروز
از مرغ گرفتار بجز مشت پری نیست

ای ساقی گلچهره ز بیداد زمانه
برخیز که جز باده علاج دگری نیست

از ترک قدح وعده‌ی فردای به ما هم
دادند ولیکن سند معتبری نیست

بر محفل عشاق مزن تیر جفا را
اینجا بجز از دست و سر و پا سپری نیست

پرسیدم از احوال جهان پاک دلی گفت
''جز بی‌خبری در همه عالم خبری نیست ''1

ای وعده‌ی امروز تو فردا شده هر روز
فرداست که می‌آیی و از ما اثری نیست

جواد توکلی

1-مصراع از عماد خراسانی